این شعار را که یادتان هست «بسیجی واقعی، همت بود و باکری». یادتان هست چه آدمهایی، چرا، کی و کجا این شعار را فریاد میزدند؟ این روزها اگر باز هم سر و کلهی آن جماعت پیدا شد و اگر این بار فریاد زدند «بسیجی واقعی نورعلی شوشتری!» تعجب نکنید. چرا که از نظر این جماعت، بسیجیان و سپاهیان باید رفته باشند تا واقعی باشند. شهید شوشتری هم الان زیر خاک خوابیده…
این جماعت، با دیدن سپاهیها و بسیجیهای زنده و در قید حیات، حالشان بد میشود. اگر یک بسیجی و یا یک سپاهی زنده باشد و از اعتقاد خود و از آرمان خود دفاع کند، از نگاه این جلبکهای سبز، غیرواقعی است و مورد شدیدترین حملات و اتهامات قرار میگیرد. از نگاه آنها، بسیجی واقعی کسی است که رفته باشد و اگر زنده باشد، باید بیبخار باشد، بیخیال باشد، با جلبکهای سبز همراه باشد، ریشه نداشته باشد. آن وقت بسیجی واقعی میشود! البته این آدمها وقتی میبینند که مردم هنوز هم بعد از گذشت سالها، دلشان برای بسیجیان و شهدای مظلوم ایران تنگ میشود و وقتی میبینند فرهنگ بسیجیان واقعی هنوز هم در ایران زنده است، سعی میکنند با جنجال و هیاهو آنها را به حاشیه ببرند و دقیقا به همین خاطر است که عدهای شعار میدهند بسیجی واقعی همت بود و باکری! اگر چه همین را هم به دروغ ادعا میکنند و من معتقدم آنها اصلا هیچ اعتقادی به سپاهیان و بسیجیان زمان جنگ هم ندارند. من به جرات میگویم که آنها همت و باکری را هم قبول ندارند. مگر همت و باکری چه نقطه اشتراکی با این جماعت دارند؟ اصلا مگر مساله آنها بر سر یک شخص است؟ مشکل آنها با فرهنگ و اعتقادی است که همت و باکری به خاطرش به شهادت رسیدند و اگر همت و باکری هم امروز زنده بودند، آنها هم مورد خشم و کینه این آدمها قرار میگرفتند. همچنان که این روزها یاران و هم رزمان همت و باکری به جرم پافشاری بر همان اعتقادات مورد خشم و کینه جلبکهای سبز قرار میگیرند. شهید کاظمی در کنار شهید باکری بسیجی واقعی همت بود و باکری. همت و باکری چه آرزوهایی داشتند؟ چه آرمانهایی داشتند؟ شهدای مظلوم این سرزمین چه میخواستند؟ برای چه میجنگیدند؟ مگر همان زمان جنگ هم، عدهای آنها را مسخره نمی کردند و به ریششان نمیخندیدند؟! مگر همان زمان و درست در روزها و شبهای موشک باران و بمباران شهرهای مسکونی ایران توسط عراق، نهضت آزادی ایران بیانیه صادر نمیکرد و هر دو طرف جنگ را محکوم میکرد؟! هم ایران و هم عراق! (آن وقت شعار میدهند جانم فدای ایران؟!) بسیجی واقعی همت بود و باکری. بله حرف درستی است. بسیجی واقعی شهدا هستند و آنهایی که هنوز هم به آرمان شهدا و وصیتنامه شهدا پایبند هستند. اگر این جماعت هم حقیقتا اعتقاد دارند که بسیجی واقعی همت بود و باکری و اگر در این ادعای خود صادق هستند، باید وصیتنامه همت و باکری و دیگر شهدای جنگ تحمیلی را هم قبول داشته باشند. مگر میشود کسی را قبول داشت و فکر و عقیده و اعتقادش را قبول نداشت؟
این جمله را بخوانید:«امام مظهر صفا پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است. فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشد زیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد.» (وصیت نامه شهید همت) و این عبارات زیبا :«اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نماییم تا بلکه قدری از تکلیف خود را شکرگزاری به جا آورده باشیم.» (وصیت نامه شهید باکری) این جمله را هم بخوانید: «سپاه بازوی ولایت فقیه و تداوم دهندهی انقلاب اسلامی در جهان است. با شکست صدام جنگ تمام نمیشود، بلکه جنگ تا بعد از شکست عراق ادامه دارد. پس ما باید خود را برای نابودی اسرائیل و آمریکا آماده کنیم» (وصیتنامه سردار شهید بهروز غلامی) و یا «برادران عزیز سپاهی و بسیجی، باید همیشه چون شمع باشیم که دم به دم بسوزیم و سنگر انقلاب را نگه داریم تا دیده شیاطین شرق و غرب کور گردد.» (وصیت نامه سردار شهید ناصر بهبهانینیا) |
کارشناسان تاکید دارند که اگر پسورد سادهای برای فایلها انتخاب شود، در واقع راه برای هکرها باز گذاشته شده و کاربران باید در انتخاب پسوردها دقت کنند.
سیستم عامل رایانه به گونهای است که علاوه بر دسترسی مستقیم به آن اجازه میدهد که افراد از رایانههای دیگر هم که از طریق یک شبکه به آن رایانه متصلاند، به آن فایلها دسترسی داشته باشند، اما برای دسترسی به این فایلها مقرراتی وجود دارد که همان admin معروف که سرپرستی این شبکه را برعهده دارد، وضع میکند.
شبکه پلیاستیشن دارای 77 میلیون کاربر در سراسر جهان است؛ حمله هکرها به این شبکه در تاریخ 16 و 17 ماه آوریل 2011 صورت گرفت اما شرکت سونی این موضوع را در تاریخ 26 ماه آوریل سال گذشته به اطلاع کاربران رساند.
سونی در این باره اعلام کرد که وبسایت ارائه موسیقی این شرکت در یونان هک شده و اطلاعات شخصی نزدیک به 8 هزار و 500 نفر به دست هکرها افتاده است.
گوگل پس از گذشت اندکی تایید کرد که این ادعا درست بوده است و این اکانتها از سوی هکرهایی در چین دزدیده شده است.
البته دولت چین هرگونه حمایت از این هکرها را رد کرد. این اکانتها شامل اکانتهای فعالان حقوق بشر چین، کارمندان بلندپایه دولت آمریکا و کارمندان نظامی آمریکا میشود.
نینتندو از جمله آخرین شرکتهای فنآوری است که با حمله هکرها مواجه میشد. پیش از این در ماه آوریل 2011 هکرها به سرورهای سونی رخنه کردند و اطلاعت شخصی بیش از 100 میلیون مشتری این شرکت را به سرقت بردند.
به گفته یکی از اعضای مجلس سنای آمریکا، گروه هکرهای Lulz Security وبسایت مجلس سنا را هک کردند و به بخشی از اطلاعات دست یافتهاند اما موفق نشدند به پشت فایروالها و اطلاعات حساستر دست یابند.
آنها گفتند که خوشبختانه اطلاعات شخصی هیچیک از اعضای مجلس سنای آمریکا در اختیار هکرها قرار نگرفته است.
گروه هکرهای Lulz Security پیشتر به شبکه آنلاین پلیاستیشن متعلق به سونی حمله کرده و اطلاعات مال و شخصی میلیونها کاربر این شبکه را به سرقت برده بودند.
گروه هکرهای "انانیمس" پیشتر در وبلاگ خود به پلیس اسپانیا هشدار داده بود که وقوع حملات سایبری علیه وبسایتهای این نیروها قریبالوقوع است.
این شرکت با ارسال ایمیلی به کاربران سیستم "سگا پس" هشدار داد که نشانی ایمیل، تاریخ تولد و کلمات عبور رمزنگاری شده آنها از پایگاه داده آنلاین این شرکت به سرقت رفته است.
سگا سیستم آنلاین خود را غیرفعال کرده و کلمه عبور کلیه کاربران تغییر یافته است. رخنه امنیتی در سیستم آنلاین سگا، پس از انجام حملات مشابه هکرها به سیستمهای سونی و نینتندو انجام گرفته و اطلاعات هزاران کاربر بازی رایانهای در این حملات به سرقت رفته است.
در حال حاضر بیشتر شرکتها ملزم نیستند هنگامی که به رخنه امنیتی اینترنتی یا مفقود شدن لپتاپ حاوی دادههای مشتریان پی میبرند، به آنها اطلاع دهند.
معاون کمیسیون اروپا در یک سخنرانی برای انجمن بانکداران انگلیس هشدار داد که قوانین جدید به این معنی است که همه شرکتها مجبور خواهند بود درباره مشکلات امنیت داده واضح و شفاف عمل کنند.
اطلاعات اندکی درباره گستردگی این مشکل وجود دارد، زیرا رخنههای امنیتی مالی معمولا علنی نمیشوند. سال گذشته سیتی بانک در یک اقدام کم سابقه اقرار کرد که هکرها اطلاعات 360 هزار مشتری آمریکایی این بانک را به سرقت بردهاند.
شبکه اجتماعی گروه هکرهای انانیمس به نام آنونپلاس (AnonPlus) سال گذشته راهاندازی شد و چندی پیش این گروه وبسایت وزارت دفاع سوریه را هک کردند.
هکرهای سوری همچنین در پیغام خود به انانیمس اعلام کردند: در پاسخ به هک شدن وبسایت وزارت دفاع سوریه، مردم سوریه تصمیم گرفتند فضای اینترنت را از وجود وبسایت شما پاکسازی کنند.
این گروه که "پویزن" (سم) نام دارد، وبلاگ شرکت بلک بری را هک کرده و در مطلبی که آنجا نوشتند، بلکبری را تهدید کردهاند که اگر این شرکت اطلاعات مربوط به کاربران را در اختیار پلیس قرار دهد، اقدامی تلافیجویانه انجام خواهد داد.
پلیس انگلستان معتقد است که جوانان خشمگین، قرار و مدارهای خود را از طریق سیستم پیامرسان بلکبری تنظیم میکردند. شرکت تولیدکننده این تلفنهای همراه هم قول داده که با پلیس و وزارت کشور انگلستان همکاری کند.
سازماندهندگان ویکیلیکس در توئیتر اعلام کردند وبسایت ویکیلیکس هماکنون مورد حمله هکری قرار گرفته و از دسترس خارج شده است.
آنها از طرفداران خود خواستند برای مشاهده اسناد محرمانه منتشره به وب سایت آینه (mirror) ویکیلیکس مراجعه و یا اینکه از یک سیستم جداگانه جستوجو (cablegatesearch.net) استفاده کنند.
این آژانس همچنین اعلام کرد که حدود 10 شرکت و شاید هم بیشتر در بزرگترین موج حملات با قصد ضربه زدن به این کشور، مورد حمله قرار گرفتند.
نروژ جزء آخرین کشور در فهرست کشورهایی قرار گرفته که اسرار و مالکیت فکری خود را به خاطر دزدان سایبری از دست دادهاند.
دانشجوی 26 ساله اظهار کرد: «در ماههای آوریل و مه سال جاری در این شبکه اجتماعی بزرگ جهان رخنه کرده است.»
همیشه برایم سوال بود که چرا حضرت زینب سلام الله علیها در خرابه ی شام یکی از محارم را معین نفرموده تا بدن سه ساله را غسل دهد ؟!
بعدها فهمیدم این سه ساله سند حقانیت حضرت حسین بوده است .
حضرت زینب فرمودند : غساله ای از شام بیاید و سه ساله را غسل دهد این یک دستور است , وقتی غساله آمد ،
{ فکر سلیم ، قلب سلیم }
سوال است و پیش می آید دیگر :
به فرض اینکه امام حسین علیه السلام خانواده اش را با خودش به کربلا نمی برد ،
و نیز به فرض اینکه دستگاه حکومتی برای منصرف کردن امام حسین از قیام ، متعرّض خانواده ی ایشان نمی شد ،
و امام حسین می آمد به کربلا ،
و با عده ای از همان اصحاب شهید می شد ؛
بعدش چه اتفاقی می افتاد ؟
جوابی که محتمل است اینست که :
سرهای شهدا را از بدن جدا می کردند ،
سپس به کوفه و از کوفه به شام می بردند ،
و آنجا هم به خاک می سپردند ،
خب بعدش چه ؟
چه می شد ؟
یزید علیه اللعنة به راحتی اعلام می کرد که من پیروز شده ام ،
و وقتی خبر شهادت امام حسین به مدینه می رسید ،
هرچه خانواده ی امام حسین بی تابی می کردند ،
حکومت می گفت شما که از ماجرا خبر ندارید و نمی دانید حسین چه کرده است !
و به راحتی علیه اهل بیت تبلیغ می کرد
که چه نشسته اید
که حسین چه ها کرد و چه ها نکرد و از این داستان ها
و به راحتی خون امام حسین مصادره می شد .
{ تدبیر }
اما امام حسین علیه السلام با یک تدبیر صد در صد درست ، خانواده ی خود را به همراه برد
و این خانواده پیامبران کربلا شدند
و سند حقانیت امام حسین علیه السلام
این سوال تا به امروز در ذهن بشر حقیقت جو ، حکاکی شده است که :
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکلی داشتند ، چرا آب را به روی خانواده اش بستند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند ، چرا رسم عرب (و نه رسم اسلام ) را بر اساس حرمت جنگ در ماه های حرام ، زیر پا نهادند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند چرا طفلی 11 ساله را به نهایت سباعت به شهادت رسانیدند؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند چرا 6 ماهه ای را ترحم نکردند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند چرا سه ساله ای را تازیانه می زدند و
هزاران سوال دیگر
{ فضاحت عظمی}
و هیچ جوابی برای این سوالات پیدا نکردند جز اینکه نامردمان آنزمان
از دین و اساس آن منحرف شده بودند
و مشکل آنان دین بود
اگرچه لباس دین به خود پوشانده بودند .
امروزه در هیچ جای دنیا جز در فرهنگ قومی وحشی حمله به کودک و زن بی سلاح
هیچ جایی ندارد
هرکه چنین کند سند توحش خود را امضا کرده است
سند توحشی که سربازان لشگر دشمن
همه و همه
باهم آنرا امضا کردند
و اگر عده ای در مقابل فریاد “اما ترونه کیف یتلظی عطشا”ی حضرتش ، ساکت بودند ویا گریه کردند
اما همانها
فردا
بر آن ابدان مطهره ، اسب تازیدند
و همان ها بر خاندانش که بی سلاح بودند ، انواع بی حرمتی ها را روا داشتند .
اگر سه ساله ی امام حسین همراه این خانواده نبود ،
سند ظلم این حیوان های انسان نمارا چه کسی می فهمید ؟!
و چگونه یزید ملعون بی آبرو میشد و اعلام شکست می کرد؟
وقتی نازنین سردار کوچک و سه ساله ی امام حسین به شهادت رسید
تازه مردم شام فهمیدند چه خبر است !
و شام را دخترکی سه ساله ، فتـــح کرد !
{ سندی دیگر ، فتحی دیگر }
همیشه برایم سوال بود که چرا حضرت زینب سلام الله علیها
در خرابه ی شام
یکی از محارم را معین نفرموده تا بدن سه ساله را غسل دهد ؟!
بعدها فهمیدم
این سه ساله سند حقانیت حضرت حسین بوده است .
حضرت زینب فرمودند : غساله ای از شام بیاید و سه ساله را غسل دهد
این یک دستور است
وقتی غساله آمد ،
و آماده شد برای مقدمات
بدن آن نازنین سردار حسینی را دید ،
متحیر گفت : دست به این بچه نمی زنم
باید بدانم به چه مرضی مرده است .
مبادا مرضش واگیر دار باشد !
ببینید تبلیغات تا کجاست .
زن غساله نمی داند چه خبر بوده است .
حضرت زینب می فرمایند :
ای زن ! چرا مگر چه شده که به بدن عزیزما دست نمی زنی
گفت : چرا بدنش سیاه سیاه است
حضرت فرمودند :
جای تازیانه است .
گفت : آیا این بچه را هم تازیانه زده اند ؟!
و حضرت زینب باید چه بگوید ؟!
{ بیداری }
و این پیام
به متن جامعه منتقل می شود ،
و نمونه های اینچنین .
فقط باید اشاره ای کرد
تا اوج فعالیت تبلیغی کاروان اسرا
به فرماندهی همـو که دخت حیدر است ؛مشخص شود
{ غوغا }
ببین چه کرده اند این زنان و کودکان
شام را
هنگام ورود اسرا
آذین بسته بودند
خوب بنگر
کاروانیان میروند
اما شهر سیاه پوش شده است
{ مُزد }
اینجاست که نقش این کاروان
و همراهان حسینی
خصوصا کودکان و اطفال
در قیام کربلا
مشخص می شود
{ پی نوشت } :
شاید سه سالش نشده باشد
آخ ! چرا گوشواره دارد؟
مادرش فراموش کرده که اینجا کربلاست…؟
یادم نبود …
فکر کردم اینجا کربلاست …!
منبع: حسین مداحی
مرادنی که مردانه
در مقابل نامردان ایستادند
زندگینامه و بیوگرافی : شهیدابوالفضل سپهر متولد 15 خرداد 52 بود. در نوجوانی و در اثر سانحه ای پدر خود را از دست داد و در کنار تحصیل مشغول کار شد. او در این مدت در چند فیلم و سریال هم، بازی کرد. در سال 77 در اثر همنشینی با ایثارگران و خانواده های شهدا و جانبازان و با مشاهده غفلت ها و کاستی های بی شمار در حفظ دست آوردهای شهدا، دست به قلم برد و اولین شعرش را نوشت . اما هنوز تصمیم به چاپ شعرهایش نگرفته بود تا اینکه در ملاقاتی با همسر شهید همت، بنابه اصرار دوستانش شعری را خواند که درباره ازدواج شهید همت بود. بعد از خواندن این شعر و اصرار همسر شهید همت، سپهر تصمیم به چاپ اشعارش گرفت. اما شرط چاپ اشعارش این بود که مقدمه ای بنویسند، حداقل 30 صفحه ای، در آن همه حرف های دلش را بزند.
او ابتدا اشعارش را در ماهنامه فکه چاپ کرد و در بسیاری از مجالس بزرگداشت شهدا نیز شرکت می کرد و اشعارش را می خواند و برای اینکه بیشتر دردل شنونده اثر کند زبان محاوره ای را برگزید.
هنوز مدتی نگذشته بود که سراینده شعرهای «اتل متل»، کلیه هایش را از دست داد و روانه بیمارستان شد ابوالفضل سپهر سرانجام در روز سه شنبه 28 شهریور 83 به مقام رفیع شهادت رسید.
مجموعه شعرهایش در کتابی به نام «دفتر آبی» چاپ شده است و همان طوری که خودش می خواست.
مقدمه این کتاب مطلبی است با عنوان «فرشته پلاک طلایی می خواهد» .شعرهای این شاعر بسیجی در هر محفلی قرائت می شد. او در قطعات خود مظلومیت شهدا و خانواده های شهدا و جانبازان را به تصویر می کشید و اشک را میهمان چشم ها می کرد. سرانجام این حماسه سرا در سال 1383 و شب ولادت حضرت اباعبدالله(ع) پس از یک دوره بیماری سخت دعوت حق را لبیک گفت.
شهید سپهر از جمله اشخاصی بود که با اطرافیانش متفاوت بود، امرار معاش اش جنگ و جهادش، عشق و عرفانش، شعر و نوشته اش و... زندگی کردنش؛ از همان آدم هایی که فکر می کنی خیلی عادی و معمولی هستند؛ اما بعد متوجه می شوی این قدر معمولی بودن، اصلامعمولی نیست! آدم باید تکلیفش با زمین و آسمان روشن باشد. بداند کیست، چیست، کجاست؛ اگر یک بیت شعر گفت؛ منتظر جایزه نوبل نباشد، اگر چیزی نوشت خودش از خودش مصاحبه مطبوعاتی نگیرد.
عجیب ترین ویژگی آدم هایی مثل شهید سپهر همین عادی بودنشان است، آدم ادای هر چیز را می تواند دربیاورد غیر از ادای عادی بودن .
در کل می توان گفت شهید سپهر با همان زبان ساده، بی آلایش و بی تکلف خود به نوعی تشخص زبانی رسیده و در جای جای این آثار می توان چهره متواضع، روح متعهد و انقلابی احساسات رقیق و... شاعر راوی را احساس کرد. (و این موضوع به هیچ وجه تعارف و شعار نیست مخصوصا وقتی دقت داشته باشیم که شاید بسیاری از شاعران حرفه ای تر این روزگار، حتی در سومین و چهارمین اثرهای منتشر شده خود نیز هنوز به زبان فکری و شناسنامه دار خود نرسیده اند- اگرچه حتی بگوییم چنین شناسنامه ای در مورد شهید سپهر خیلی هم مجلل نیست، اما هست.)
روحش شاد باد...
بسمه تعالی
نام شهید محمد پدر دره گرگی ( بروجردی )
نام پدر علیرضا
محل تولد تهران
سال تولد 1/1/1333
محل شهادت سنندج ( کردستان ) – عملیات بیت المقدس 4
سال شهادت 8/3/1362
محل دفن گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) تهران – قطعه 24 ردیف 75 شماره 23
این وصیتنامه را در حالی می نویسم که فردایش عازم سنندج هستم با توجه به اینکه چندین بار در عملیات شرکت کرده بودم و ضرورت نوشتن وصیت نامه را حس کرده بودم ولی هم فرصت نداشتم و هم اهمیت نمیدادم ولی نمیدانم چرا حس کردم که صرفا اگر ننویسم گناهی مرتکب شده ام لذا بدینوسیله وصیت نامه خود را در مورد خانواده و برادران آشنا می نویسم :
با توجه به اینکه حدودا شش سال است وارد مبارزات سیاسی و نظامی شده ام و به همین خاطر نسبت به خانواده ام رسیدگی نکرده ام بخصوص همسر و فرزندانم و از همین وضع همیشه احساس ناراحتی میکردم و هیچ وقت هم نتوانستم خود را قانع کنم که مسئولیت را رها کنم و بدینوسیله از همه آنها معذرت میخواهم و طلب بخشش دارم از حقی که به گردن من داشته اند
و نتوانستم این حق را اداء کنم ولی این اطمینان را به خانواده ام میدهم که هرگز از ذهن من خارج نشده اند و فکر نکنند که نسبت به آنها بی تفاوت بوده ام ولی مسئولیتهای سنگین تر بود درخواستی که از همسرم دارم اینست که فرزندانم را خوب تربیت کند و آنها را نسبت به اسلام دلسوز بار آورد ... از مادرم درخواست بخشش دارم زیرا از دست من ناراحتی ها دیده و هیچوقت این فرصت پیش نیامد که بتوانم به ایشان رسیدگی لازم را بکنم و از کلیه برادران و خواهران که من را می شناسند درخواست دارم که برای من از خدا طلب بخشش کنند شاید بخاطر حرمت دعای مومنین خداوند از تقصیراتم بگذرد احساس میکنم بار گناهان و خطاها بر دوشم سنگینی میکند . بخصوص دعای آن کسانی که پاسدارند و به جبهه میروند و از کسانیکه در جزئیات زندگی من بوده و با من برخورد داشته اند درخواست دارم برادرانی که از من بد دیده اند درگذرند و یا اگر کسی را سراغ دارند که از من بد دیده به نزدش بروند و از او رضایت بگیرند . و دیگر اینکه مقاومت را فراموش نکنند که خداوند با صبرپیشه کنندگان است در این شرایط تاریخی خداوند تبارک و تعالی بار سنگین انقلاب اسلامی را بر دوش ملت مسلمان ایران گذاشته است و ما را در آزمایش عظیم قرار داده است این را شهیدان بسیاری بخصوص در این چند سال اخیر به در و دیوار ایران نوشته اند و اگر مقاومتهای آنها نباشد همانطور که امام فرمودند بیم آن میرود که زحمات شهداء به هدر رود و اگر چه آنها به سعادت رسیدند و این ما هستیم که آزمایش
میشویم و دیگر اینکه با تجربه ای که ما از صدر اسلام داریم که بخاطر عدم آگاهی مسلمین درس عبرت باشد با دقت کلمات این روح خدا را که خط او خط رسول خداست دقت کنند .
وجود امام امروز برای ما معیار است راه او راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنیا و آخرت است و من با تمام وجود این اعتقاد را دارم که شناخت و مبارزه با جریانهایی که بین مسلمین سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آنرا دارند به مراتب حساستر و سختر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست و وصیتم به برادران اینست که سعی کنند توده مردم که عاشق انقلاب هستند از نظر اعتقادی و سیاسی آماده کنند که بتوانند کادرهای صادق انقلاب را شناسایی کنند و عناصری که جریانهای انحرافی دارند بشناسند که شناخت مردم در تداوم انقلاب حیاتی است .
والسلام
محمد بروجردی
زندگی زیباست؛اما شهادت از آن زیباتر است؛سلامت تن زیباست؛اما پرنده عشق؛تن را قفسی می بیندکه درباغ نهاده باشند(1)
زندگی وسیع است؛ اما وسعت دردهای عاشورایی/ پهناورتر از آن است که دردهای کوچکِ زندگیهای پست، کاروانیان کربلایی تاریخ _ ققنوسیان آفرینش_ را به بند خویش کشد و بالهای آسمانی او را در کنج خراب آبادش محزون کند.
زندگی عمیق است، اما رنج/ عمقش همهی هستی را فتح کرده است؛ مگر نه این است که انسان را از رنج افریده اند؛ و آفرینشهای او؛ و توسعهی وجودی او در رنج است که ریشه میدواند.
مگر نه این است که تولدهای انسان، قرین اشک است؛ و مویه ها و ناله ها همیشه همراه میلادهای عظیم بوده اند؟! و مگر نه این است که خنده دل را می میراند و گریه آن را صفا و جلا می بخشد؟! و مگر نه این است که حسین _ روح بهشت _ قتیل العبرات است و بهای تولدهای انسان از خویش به ملکوت؟!
عجیب نیست که آدمی /در گریه بر حسین / چشم باز کند و خود را در میان یاران کربلا بیابد و خویشتن خویش را شکفته بیابد! اگر تاریخی به انتظار مانده است که نیلوفران داغدار، در منجلاب معاوضه غدیر با ثقیفه برویند و با اشک بر حسین متولد شوند؛ عجیب نخواهد بود که تن ها ویران شوند تا روح بیقرار جا مانده از عاشورای 61 هجرت، بال پرواز به سمت کربلای تاریخ را باز کند و آهنگ پرواز بسراید.
مگر نه این است که بی داغ کربلا؛ انسان را نردبانی نیست که او را / از افسرده آباد دل مردگی و دل به دنیا سپردگی/ و قبرستان نشینی/ با انسانهایی که بویی از حیات طیبه نبردهاند؛/ رهایی بخشد!
پس ای کربلا؛ ای معبر سرخ منتظران جا مانده/ یک بار دیگر/ ندای «هل من ناصر» را به گوشهای ناشنوایمان برسان؛ که اگر ندای عاشورا از جانمان برون رود، در منجلاب خلق و خوی فاسد دنیا، کرمهای تن پرور و موریانههای حریصی بیش نخواهیمبود.
ای کربلا؛ ای تمیز دهندهی مسلمان نامایان از مسلمانان؛ بار دیگر به پا خیز و علمت را به دوش علمدار صبح بده تا بار دیگر صف قرآن خوانان مصحف صامت از قرآن به سینههای قرآن ناطق از هم جدا شوند. بار دیگر به پا خیز و کاروان خویش را از تاریخ شتک زده برگیر تا «ممهدین لهم بالتمکین من قتالکم» و «اشیاع» آنها و «اتباع» آنها و «اولیاء» آنها از اصحاب الحسین کناره گیرند...
ای کربلا؛ گردنهای عهد بسته با تو، هنوز باریکاند تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند. هنوز هم بر سر میثاق ازلیاند تا حسین را بیشتر از سر خویش دوست داشته باشند.
کربلا... کربلا... کربلا... طاقت از کف بداده ایم... دریاب
سید مرتضی آوینی